غزل 281 شیرازی : دل ایرانیان چیست ؟ مگر نه آنکه دل ایرانیان که : با تو پیوستم و از غیر تو ببرید دلم آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش به عنایت نظری کن که من دلشده را نرود بی مددی لطف تو کاری از پیش غزل 279 شیرازی : بخت ایرانیان چیست ؟ ما آزمودیم درین شهر بخت خویش بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش اما عهد ایرانیان چیست ؟ خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر زعهد سست و سخن های سخت خویش غزل 278 حافظ شیرازی : داد خوش دل ایرانیان چگونه بیدادی ست ؟ شب صحبت غنیمت دان و داد" خوش دلی" بستان که مهتابی دلفروز ست و طرف لاله زاری خوش هر آنکس را که بر خاطر زعشق دلبرش باری ست سپندی گو بر آتش نه که داری روزگاری خوش به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش تفسیر غزل 185 : راه ایرانیان چیست ؟ شراب بی غش و ساقی خوش ؛ دو دام رهند راه روی ایرانیان چگونه هست ؟ جفا نه شیوه درویشی است و راه روی قوم ایرانیان چگونه نژادی اند ؟ مبین حقیر ؛گدایان عشق را کین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلاه اند همت ایرانیان چگونه هست ؟ جناب عشق بلند ست همتی حافظ که عاشقان ره بی همتان بخود ندهند آیا ما امروزیان نمی بایست به واکاوی مفهوم "گدایی عشق" بپردازیم و این امیدوارگی دوستانه به جهان دیگر و آدمیانی دیگر و آدمیانی دیگز را در هزار توی روزگار و تاریخ مان ژرفکاوی نموده دریابیم که از تلخی جهان شکست خوردگان و تلخی چشیدگان ست که ما به سرشت رفتاری گردن کشی از واقعیت و دگرگونی آرزوپرورانه آن رسید ه ایم . هم میهنان ،کارگران ، دانشجویان ؛ معلمان چگونگی برخورد نیروهای پیشرو با رخداد دستگیری نسرین ستوده و نرگس محمدی از دیدگاه نیروهای دارای اتیکت مبارزاتی و پرنسیپ نمیبایست دفاع از حق وکالت نسرین ستوده که البته در خور و سزاوارست به دفاع از مواضع مشار الیه دگردیس گردد ، از دیدگاه ما نمیبایست پیشوایی و اتوریته ای برای این دو نفر سرشت یابد از دیدگاه ما نباید درخواست شفافیت علت دستگیری بانو وکیل مترقی به برکشاندن او به راهبری و راهنمایی های داهیانه نسبت به رفراندوم مطروحه توسط مهاجزانی و اشکوری و شریعتمداری و گنجی و دیگران پیامد گیرد ، از دیدگاه ما برخورد دو وجهی از سویی شفافیت دستگیری نامبرده از سویی و افشاء برکشاندن جریان اپوزیسیون درون نظام با بازیچه کردن نرگس محمدی و نسرین ستوده در یک چهارچوب غزل 277 حافظ شیرازی : فکر ایرانیان در چه موضوعی ست ؟ فکر بلبل همه آن ست که گل شود یارش گل در آن فکر که چون عشوه کند در کارش اقلیم ایران را " جا" ی آن چه نیست ؟ و کدامست ؟ جای خون دادخواهان و مبارزان در زیان و خسران تجارت با زمان و روزگار : جای آن نیست که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف میشکند بازارش بلبل از"فیض" گل آموخت سخن ، ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صوفی سرخوش ازین دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش غزل 253 شیرازی: خاموشی ایرانیان چیست ؟ و مُرده وشی ایرانیان به چه معناست ؟ خیز و در کاسه زر آب "طرب" ناک انداز پیشتر زانک شود کاسه سر در خاک انداز عاقبت منزل ما وادی خاموشان ست حالیا غُلغله در گُنبد افلاک انداز به سر سبز تو ای سرو که چون خاک شوم ناز از سر بنه و سایه برین خاک انداز دل ما را که ز مار سر زُلف تو به خَست از لب خود به شفاخانه تزیاک انداز غزل 252 شیرازی : جفای ایرانیان چیست ؟ هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ به خون بشوید باز بس که در پرده چنگ گفت سخن به "بر" اش موی تا نه "مو"ید باز چون دیوژن خُم نشین شراب سّر این حکمت ام که گوید باز تفسیر غزل 195 حافظ شیرازی : تاریخ ایرانیان ؛ تاریخ "راز " هایی ست که آب دیدگان افشاء گر آن اند : ترا صبا و مرا آب دیده غماز و گرنه عاشق و معشوق رازدارانند باری ؛ هر آینه ؛ نیک بر روزگار خویشتن بنگریم و ژرفکاوی در زوایای تاریخ مان نماییم ؛ خواهیم دید که ما ایرانیان نه تنها دلاوری جنگیدن و دلیری رزمیدن با فرمانروای خودکامه ی آشنا و بیگانه را از دست داده ایم ؛ بلکه بالاتر نقش اندکی دلاوری و دلیری با خویش را نداریم و در پیامد آن ست که گرایش به نهان کاری در زندگی خصوصی از جهتی و میدان اجتماع از جهت دیگر یافته ایم ؛ این نهان کاری هیچ نیست مگر در میدان گفتار با معشوقه : راز داری در سخن. و افشاگر این "راز" آب دیدگان. تفسیر غزل 206 حافظ : تاریخ ایرانیان ؛ تاریخ بی انتهای و بی پایان "غم "ست : گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر بر آید اما این بی پایانی غم نیز همراه گمراهی عالم ست : گفتم که بوی گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید همچنانکه این بی پایانی غم همراه و هم باش ست با زمان عشرتی که آرزویی ست جان یافته از بی پایان غم : گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کین غصه هم سر آید تفسیر غزل 205 حافظ شیرازی : زمان ایرانیان چگونه زمانی ست که بلای ایرانیان را نه صرفاً بیگانه؛ که گهگاه آشنا چنین کند ؟ آن هم چگونه آشنایی ؟ آِِنگونه "گدا" آشنایی فرمانروایی یافته در این بوم و مرز که ایران ست نامش . ساقی بجام عدل بده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند حقا که در زمان برسد مژده مراد گر سالک بعهد امانت وفا کند اما زمان ایرانیان " زمانه ی تقدیر باور الهی " هم هست ؟ [کارخانه الهی: ] گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند در کارخانه که ره علم و عقل نیست ""وهم"ضعیف رای" -،فضولی چرا کند تفسیر غزل 187 حافظ شیرازی : تهنیت ایرانی به کیست ؟ صبا به تهنیت پیر می فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز آمد چون تلخی واقعیت ست که ایرانیان را به موسم طرب و عیش ره برده است. اما مجموع گشتن ایرانیان چگونه است ؟ ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع به حکم آنک چو شد اهرمن سروش آمد آشکار ست که در تاریخ ایرانیان از این مجموع گشتن سخنی نیست . و اما به گوش ایرانیان چه آمد؟ بگوش هوش نیوش از من و به عشرت گوش که این دنیاگرایی پیامد کوچ از هستی همگانی به فردیت است. و اما ، و اما بیهوشی ایرانیان و مستی شان چگونه است ؟ ز خانقاه به میخانه میرود حافظ مگر ز مستی [آن] زهد ریا به هوش آمد این مستی از نبود سرشت کارزار با ریاکاران و نپرداختن به آنان رنگ آسای رفتاری ایرانیان گردیده است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ