بخوان :

دل چو از پیر مغان نقل معانی میکرد عشق میگفت بشرح آنچه برو مشگل بود در دلم که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود نهان کاری ایرانیان چیست ؟ یاد باد آنک نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو از چهره ما پیدا بود یاد باد آنک رُخ ات شمع طرب می افروخت زین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود غزل 264شیرازی : شکل ایرانیان خود چگونه شکلی ست ؟ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه یاقوت شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری بود وجود تو لطیف همچو سرو چمن خُلد سراپای تو خوش در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطر ست میرود حافظ بی دل به تولّای تو خوش غزل 286 حافظ شیرازی : اوضاع ایرانیان چگونه اوضاعی ست که : خدای را به " می " ام شست و شوی خرقه کنید که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع ببین که رقص کنان میرود به ناله چنگ کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع و ایام ایرانیان چگونه ایامی ست ؟ هنر نمی خرد ایام و غیر از این ام نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع غزل 287 حافظ شیرازی : طالع آزادی و عدالت ایرانیان چگونه طالعی ست ؟ یاران یاران طالع اگر مدد دهد دامن آزادی آریم به کف آه آه گر بکشی ام زهی طرب زهی شرف چند به ناز پرورم کودک ستم بتان یاد ایران نمیکند این خودکامه پسر ناخلف ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ آه ؛آه کمان ابروی دوست -؛ کی شود دست کش من ضعیف کس نزدست ازین کمان تیر مراد بر هدف غزل 288 حافظ شیرازی : گردون ایرانیان چیست ؟ و فراق ایرانیان چیست ؟ سری که بر سر گردون به فخر می سودم بر آستان که نهادم ؟ بر آستان فراق تو ای آزادی و بر آستان تو ای کارزار با فرمانروای خودکامه ستمگر زبان آشنا یا بیگانه تو ای کارزار با افراسیاب توران و اسکندر یونان تو ای کارزار با ترک و تاتار و قجر تو ای کارزار با غز و سلجوق و مغول ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ چگونه باز کنم ای آزادی بال در هوای وصال تو ای آزادی که ریخت مرغ دلم پر بر آشیان فراق تو ای آزادی آیا ما امروزی ها در نمی یابیم که" احساس از دست دادن" و این دریافت "فراق آزادی" ریشه در کجا دارد ؟ آیا شاعر در اینجا از چشم انداز فردیت خویش دچار چنین آگاهی هایی و در یافت فراق هایی گردیده است ؟ یا که خیر او به مانند زبان گویای مردمان لال گشته در گردون ایران و به مانند فریاد سهمناک همین مردمان خاموش گردیده ست که از "ریختن پر مرغ دل" میگوید واز" فراق". غزل 289 حافظ شیرازی : مقام امن ایرانیان کجاست در کارزار با فرمانروایان خودکامه زبان آشنا و بیگانه : مقام امن و"می"بی غش و رفیق شفیق ای آزادی گرت مدام میسر شود زهی توفیق ای آزادی جهان و کار جهان جمله جهیدن و هی جهیدن هیچ در هیچ بیا که " توبه " ز لعل نگار و خنده جام تصویری ست که عقلش نمیکند تصدیق غزل 290 حافظ شیرازی : گناه آزادیخواهی ایرانیان اگر شراب خوری به آزادی ؛ جرعه فشان بر خاک در آن گناه که نفعی رسد به آزادی خلق چه باک برو هر آنچه تو داری بخور ، دریغ مخور که بی هیچ دریغی میزنند این فرمانروایان روزگار ما را تیغ هلاک ای آزادی -، این فریب دختر رز نور چشم ماست مگر ؟ مباد تا به قیامت خراب طارم تاک به راه آزادی به راه کارزار با فرمانروای زبان آشنا و بیگانه ، به راه کارزار با افراسیاب توران و اسکندر یونان به راه کارزار تازی و ترک تاتار و قجر به راه کارزار غز و سلجوق و ایلخان و مغول باری باری به راه میکده حافظ : خوش الحان از جهان رفتی دعای اهل دلت باد مونس دل پاک غزل 291 حافظ شیرازی : چرخ خودکامگی ایرانیان چگونه چرخ فلکی ست ؟ که بر هم زدن اش باید . چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که صبوری کنم از چرخ فلک ... ای آزادی دل ریش مرا بر لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گفته بودی آزادی که شوم مست و دو بوس ات بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک ای آزادی که شوم مست و دو بوس ات بدهم غزل 292 حافظ شیرازی : چه اومیدی ایرانیان را زنده نگه میدارد ؟ مرا اومید وصال تو زنده میدارد و گرنه صد رهم از هجر کشت بیم هلاک هزار دشمن ام ار میکنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک ما امروزیان چه خوبست از خویش پرسیده باشیم : که چگونه اوضاعی بود آن اوضاع و آن احوال اجتماعی که آدمیان را اومید به زندگی عبارت بود از : "وصال تو" آن اوضاع -، و آن احوال اجتماع مگر نه آنکه آنگونه بود که : غارت و چپاول و تاراج فرمانروایان زبان آشنا و بیکانه. آن اوضاع مگر نه آنکه -؛ آنگونه بود که : ستم خودکامه ی تیغ تیز بر کشیده بر گلوی این و آن ، بر نهاده. آن احوال مگر نه آنکه -؛ آنگونه بود که : اومید نا امیدان در زندگی را : " وصال"تو باری آن چشمه آب زندگانی و اومید فردا شد . فردایی بهتر و نوید آینده ایی با جهان دیگرگون.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ